ابوبکر طهرانی
اَبوبَکْرِ طِهْرانی، دیوانی و مورخ دربار ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو در سدۀ 9 ق / 15 م. بهرغم شهرت او، از تاریخ تولد، آغاز زندگی و بهویژه دانشاندوزی وی چیزی نمیدانیم. آنچه از شرح احوالش به دست میآید، برگرفته از جای جای کتاب دیار بکریۀ اوست و عجالتاً مأخذ دیگری در دست نداریم تا بتوانیم کتاب دیار بکریه را با آن بسنجیم و نکات تاریک زندگانی او را روشن سازیم. او در آغاز کتاب (1 / 4) خود را «ابوبکر الطهرانی الاصفهانی» نامیده است، از اینرو وی بایستی در طهران یکی از روستاهای اصفهان به دنیا آمده باشد. این روستا بنا بر روایت یاقوت (3 / 565) خاستگاه گروهی از محدثان بوده است.
ابوبکر نخستین بار هنگام مرگ شاهرخ تیموری (25 ذیحجۀ 850 ق / 13 مارس 1447 م) از خود سخن میگوید. وی در آن زمان در اردوی شاهرخ در ری به سر میبرده است (ابوبکر، 2 / 290، 292). در 855 ق / 1451 م که سلطان محمد بن بایسنقر به دستور برادرش بابر میرزا در خراسان کشته شد، ابوبکر طهرانی در اصفهان بوده است (همو، 2 / 324-325؛ قس: سومر، I / 9). هنگامی که اصفهان به دست جهانشاه قراقویونلو (ﻫ م) افتاد و فرزندش محمدی میرزا را به حکومت آنجا برگماشت (ابوبکر، 2 / 328)، ابوبکر به وی پیوست و در دیوان او به کار پرداخت (سومر، همانجا). ابوبکر در سالهای 861 و 862 ق / 1457 و 1458 م که محمدی میرزا و جهانشاه (مق 872 ق / 1467 م) عازم فتح دامغان (ابوبکر، 2 / 343-346) و خراسان (همو، 2 / 347 به بعد) بودند، در این لشکرکشیها همراه آنان بود و عهدنامۀ صلحی که بین جهانشاه و سلطان ابوسعید در اواخر همان سال به امضا رسید، به وسیلۀ او نوشته شد (همو، 2 / 355)؛ اما معلوم نیست که در 871 ق در جنگ جهانشاه و اوزون حسن (ﻫ م) که به پیروزی اوزون حسن انجامید (همو، 2 / 407 به بعد)، ابوبکر همراه جهانشاه بوده است یا نه؟ تنها میدانیم که وی در 873 ق، به هنگام نبرد اوزون حسن با ابوسعید تیموری، در قزوین اقامت داشته است، اما علت ماندگاری او در آنجا روشن نیست (سومر، I / 13).
ابوبکر هنگامی که در قزوین بود، با مولانا شمسالدین یکی از سفیران سیدی علی بیگ، حاکم شیراز که برای ابراز فرمانبرداری از سلطان ابوسعید عازم اردبیل بود، ملاقات کرد و چون بر آن بود که سپاهیان ابوسعید از سلطان آققویونلو شکست خواهند خورد، وی را از ادامۀ سفر بازداشت. چندی نگذشت که خبر کشته شدن ابوسعید و پراکندگی سپاه او شنیده شد (نک : ابوبکر، 2 / 516- 518). اوزون حسن پس از شکست ابوسعید به اردبیل آمد و ابوبکر را از قزوین به دربار خویش فراخواند و او نیز در شوال 873 / آوریل 1469 به اردوگاه اوون حسن در اردبیل پیوست و از مقربان او گشت (سومر، همانجا). این دعوت نشان میدهد که فرمانروای آققویونلو چهرههای برجسته را ارج مینهاده است. در حقیقت ابوبکر از نخستین شخصیتهایی بود که مورد اعتماد اوزون حسن قرار گرفت (همو، I / 13-14). در تاریخ ایلچی آمده است: «مولانا ابوبکر طهرانی و قاضی مسیحالدین عیسی [مصلحالدین علی] ساوجی و امیر ظهیرالدین ابراهیم شاه از جملۀ مقربان درگاه بودند و مهمات رعایا و برایا و حوایج ایشان را همواره عرض مینمودند» (خورشاه، برگ 9، سطرهای 28- 29).
شغل اصلی ابوبکر در دربارهای ترکمانان منشیگری بوده است، هرچند روملو از او با عنوان قاضی یاد کرده (برای نمونه، نک : 262، 267، 360، 394، جم )، اما صحت این مطلب بعید مینماید، زیرا در کتاب دیار بکریه و منابع تاریخی دیگر به این نکته اشاره نشده است. ابوبکر چندی در مدرسۀ غیاثیۀ هرات (ابوبکر، 2 / 352-353) و مدارس دیگر درس میگفته، امّا چنانکه خود در آغاز کتاب میگوید برای نوشتن تاریخش «مشاغل مذاکرات مدارس» را ترک کرده است (1 / 8).
در منابع به برخی از نوشتههای ابوبکر اشاره شده است: در جامع الانشاءِ حسین هروی، منشوری از اوزون حسن آمده که به موجب آن حکومت خراسان به یادگار محمد میرزا سپرده شده و این منشور به قلم ابوبکر است (سومر، I / 14، حاشیۀ 9)، اما او خود به این نکته اشارهای ندارد (سومر، همانجا). همچنین نامهای به عربی از طرف اوزون حسن به قایتْبای سلطان مصر و نامۀ دیگری به فارسی به پیراحمد قرامانی فرستاده شده که هر دو را او نوشته است (همو، I / 15، حاشیۀ 12). منشیگری او حتی در هندوستان نیز شهرت یافته بود و صدر جهان (ص 175-176) او را به دکن دعوت کرد، ولی ابوبکر نپذیرفت.
تاریخ درگذشت او همچون تولّدش دانسته نیست، اما میدانیم که در 82 ق / 1477 م، یعنی زمان مرگ اوزون حسن، زنده بوده است. در طوماری که بعدها توسط شیخ بهائی و شخصیتهای دیگر معاصر او امضا شده است، مهر ابوبکر طهرانی و جلالالدین دوانی (د 908 ق / 1502 م) و تاریخ 886 دیده میشود (اوبن، 135، حاشیۀ 3؛ برای متن کامل این نسخه که به گونهای ناخوانا چاپ شده است، نک : بلاغی، 180-181). از اینرو میتوان احتمال داد که ابوبکر پس از این تاریخ درگذشته است.
از ابوبکر طهرانی اثری با عنوان کتاب دیار بکریه در دست است. این کتاب تنها تاریخی است که مستقلاً دربارۀ ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو نوشته شده و به همین سبب از دیرباز شهرتی تمام داشته است. ابوبکر دربارۀ نام کتاب گوید: «چون در سال هشتصد و هفتاد و پنج هجری معظم امور مرتبّه درین کتاب محرّر و منقّح گشت و لفظ بکر هم در لقب محرر جزء ثانی و هم در اسم مملکتی که مولد و منشأ و محل ایالت حضرت صاحب قرانی [اوزون حسن] است، جزءِ ثانی واقع شده بود، موسوم شد به کتاب دیار بکریه که جمع آن از روی حساب [ابجد] هشتصد و هفتاد و پنج است» (1 / 8).
ابوبکر قبل از فرمانروایی اوزون حسن بر آن بود که کتابی عامهپسند بنویسد که رویدادهای زمانه را در بر گیرد. وی اگرچه بدین کار موفق نشد (همو، 1 / 5-6)، اما چندی بعد به فرمان اوزون حسن مأمور نوشتن تاریخ زندگی او شد (نک : همو، 1 / 10). از آنجا که کتاب دیار بکریه تنها تاریخ اختصاصی دربارۀ آققویونلوست، از ارزش بسزایی برخوردار است. مؤلف پس از مقدمۀ کتاب، نسب اوزون حسن را با 68 پشت به آدم (ع) میرساند (1 / 11-30) و دربارۀ هریک از آنان دانستههایی به دست میدهد. این اطلاعات در مواردی بهویژه دربارۀ پهلوانبیگ، ازدیبیگ و ادریس بیگ افسانه گونه است (نک : 1 / 15؛ قس: سومر، I / 17). وی سپس به شرح زندگانی قراعثمان (د 839 ق / 1435 م) بنیادگذار دولت آق قویونلو میپردازد (1 / 31-117). درواقع تاریخ این سلسله با شرح حال او آغاز میشود، اما مؤلف در نگارش این زندگینامه، برخی از رویدادهایی را که موجب سرافکندگی این خاندان میشده، از آن جمله شکست قراعثمان از قرایوسفِ قراقویونلو (د 823 ق / 1420 م) و پناهنده شدن او به نایب مملوکها در حلب و نیز حادثۀ محاصرۀ قراعثمان توسط بَرسبای، سلطان مملوک، درآمِد (836 ق) و مجبور شدن او به صلح را نیاورده است. ابوبکر پس از آن رویدادهای بعد از مرگ قراعثمان و اخبار مربوط به فرزندان و نوادههای او یعنی دورۀ حمزه بیگ (د 848 ق / 1444 م) و جهانگیربیگ (د 874 ق / 1469 م) را به شرح نوشته است (1 / 118 به بعد). بنابراین جزءِ اول کتاب با شرح شکست رستمِ ترخان فرمانده سپاه جهانشاه ــ قدرتمندترین فرمانروای قراقویونلو ــ به دست اوزون حسن در 861 ق / 1457 م به پایان میرسد (1 / 263- 281). جزءِ دوم این کتاب با بحثهای مهمی دربارۀ حکمرانان جغتای و قراقویونلو آغاز میشود. ابوبکر در این جزء پس از ذکر مرگ شاهرخ، رویدادهای عراق، فارس، خراسان و ماوراءالنهر را به تفصیل بیان میکند. دربارۀ جهانشاه، پس از بحث از فتح عراق و فارس و کرمان به دست او، از حملۀ وی به خراسان و فرستادن پسرش پیربوداق به فارس و بغداد به گفتوگو میپردازد (2 / 285- 366). تاریخ حکومت اوزون حسن را با لشکرکشی او به گرجستان (2 / 376 به بعد) آغاز میکند و رویدادهای دوران فرمانروایی وی را تا 876 ق / 1471 م به شرح میآورد (نک : 2 / 558).
فاروق سومر در مقدمۀ جلد اوّل کتاب دیار بکریه گمان برده است که کتاب ناقص است و آن را باید بر پایۀ نوشتههای حسن بیگ روملو و منجمباشی تکمیل کرد (همانجا)، ولی همو پس از بررسی این مسأله در مقدمۀ جلد دوم، احتمال ناقص بودن کتاب را با دلیلهایی رد کرده است (نک : II / 9). میتوان حدس زد که این کتاب بعد از 875 ق نوشته شده است، زیرا مؤلف از تولد یکی از پسران اوزون حسن به نام محمد بیگ یاد میکند که او را به سبب میمنت ولادتش اغورلو لقب دادهاند (1 / 163) و هنگامی که وی با پدر به مخالفت برخاست، ملقب به اغورسیز (بدشگون) شد. از آنجا که قیام محمدبیگ بر ضد اوزون حسن در 878 ق بوده (روملو، 545)، می توان چنن احتمال داد که کتاب دیار بکریه در همین سال نوشته شده باشد. ابوبکر با اینکه تا دورۀ یعقوب بیگ (حک 883-896 ق) فرزند اوزون حسن زنده بوده، اما تاریخ رویدادهای زندگی اوزون حسن را به پایان نرسانیده است. سبب این کار شاید این بوده باشد که وی نخواسته شکست هولناک مخدوم خود را از سلطان عثمانی ذکر کند (نوایی، 25). مؤلف چون در سرزمین آققویونلوها یعنی آناتولی شرقی زندگی نکرده بوده، مطالب پایانی کتاب خود را از روایاتی که اینجا و آنجا شنیده، گردآورده است (سومر، I / 20). همراه با گزارشهای ارزشمند که در جای جای کتاب یاد شده، رویدادهایی که چندان ارزش تاریخی ندارد، نیز به تفصیل آمده است، مانند ذکر نام نوکران امیرانی که در جنگها شرکت داشتند، کارهایی که آنان میکردند و گفتوگو از نبرد اسبهای آنان (نک : 1 / 216 به بعد؛ نیز 1 / 274- 277، جم ؛ قس: سومر، همانجا). بدون شک ذکر این مطالب ناشی از پیروی مؤلف از راوی آن اخبار است.
کتاب دیار بکریه کاملاً بیطرفانه نوشته نشده است، زیرا مؤلف رویدادهای مهمی را که امکان فراموش شدن آنها نبوده است (نک : سومر، همانجا)، گویا برای آنکه خدشهای به شهرت آققویونلو وارد نیاید، ذکر نکرده است. یکی دیگر از نقصهای این کتاب نیاوردن تاریخ رویدادهاست. مؤلف میتوانست با اندک دقتی تاریخ رویدادها را معلوم کند، او حتی تاریخ وقایعی را که خود شاهد و ناظر آن بوده، نیاورده است. با اینهمه، کتاب حاوی مطالبی دربارۀ دولتهای قراقویونلوها و جغتاییهاست که مؤلف بیشتر آنها را برپایۀ مشاهدات خویش نوشته است. و افزون بر دانستههای باارزش دربارۀ آققویونلوها، اطلاعات دقیقی دربارۀ قراقویونلوها، بهویژه اسکندر (د 841 ق / 1437 م)، جهانشاه و حسنعلی به دست میدهد (سومر، I / 21). در این کتاب همچنین دربارۀ تشکیلات نظامی، سیاسی و اداری دولتهای قراقویونلو و آققویونلو و نیز وضع قومی مردم آناتولی شرقی و جنوبی در سدۀ 9 ق آگاهیهای سودمند و مهمی آمده است (همانجا). کتاب دیار بکریه به رغم شهرت مؤلف آن در میان مورخان بعدی، چندان شناخته نیست. خواندمیر (د 942 ق / 1535 م) از وجود این کتاب اطلاع داشته، اما در بخش مربوط به ترکمانانِ کتاب خود از آن سود نجسته است. وی مینویسد: «از اهل تصنیف و تألیف مولانا ابوبکر طهرانی معاصر امیرحسن بیگ بود و در ایام دولتش تاریخ وقایع و احوال او را انشا نمود و چون آن کتاب به نظر مؤلف این مختصر نرسید، تفصیل اخبار آن پادشاه عدالت پناه را در سلک تحریر نتوانست کشید» (4 / 430).
فضل بن روزبهان خُنجی نویسندۀ نامآور دورۀ یعقوب بیگِ آققویونلو با کتاب دیار بکریه آشنایی داشته، ولی از ذکر نام مؤلف در آن کتاب خودداری کرده است. وی در تاریخ عالم آرای امینی گوید: «چون در کتاب دیار بکریه که در احوال و واقعات عالیحضرت صاحبقران ماضی، انارالله برهانه، مسطور است، تفاصیل اسماء اجداد آن حضرت با مجمل احوال ایشان مذکور گشته، به تکرار احتیاج ندید ... » (گ 13 الف و ب؛ قس: مینورسکی، 20). از این کتاب مؤلفان دیگر نیز، چون قاضی احمد غفاری، اسکندربیگ منشی (1 / 19) و حسن بیگ روملو (جم ) سود بردهاند. غفاری (د 975 ق / 1567 م) هرچند در ضمن مآخذ خویش در مقدمۀ تاریخ نگارستان (ص 5)، از کتاب دیار بکریه نامی نبرده، اما در نگارش کتاب خود، از آن سود جسته است (مثلاً قس: همان، 425- 429؛ ابوبکر، 1 / 59-65). همچنین او در کتاب دیگر خود تاریخ جهانآرا (ص 251 به بعد) در بحث از آققویونلوها مطالب مربوط به ارتباط قراعثمان و اوزون حسن را از کتاب دیار بکریه نقل کرده است (قس: سومر، I / 20). از این کتاب بیش از همه حسن بیگ روملو بهره برده است. وی در احسن التواریخ نوشتههای مربوط به تاریخ ترکمانان را از ابوبکر گرفته است و آنها را گاه بیکموکاست و گاه به اختصار آورده است. منجمباشی (د 1113 ق / 1701 م) در جامعالدول (گ 2 الف) از این کتاب که نتوانسته نام آن را مشخص سازد و از آن به نام تاریخ بایندریه یاد کرده، بهره گرفته است (قس: IA, VIII / 803).
چاپ انتقادی کتاب دیار بکریه از روی تنها نسخۀ به دست آمده، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر با مقدمه و حواشی ارزشمند در آنکارا (1962-1964 م) در 2 جلد به چاپ رسیده است. این چاپ در یک مجلد بار دیگر در تهران (1356 ش) منتشر شده است.
مآخذ
ابوبکر طهرانی، کتاب دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، 1962-1964 م؛ اسکندربیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، 1350 ش؛ بلاغی، عبدالحجه، انساب خاندانهای مردم نائین، تهران، 1369 ق؛ خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین، تاریخ حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1333 ش؛ خورشاه بن قباد حسینی، تاریخ ایلچی، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم 4323؛ روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛ صدر جهان، عمادالدین محمود، ریاض الانشاء، به کوشش غلام یزدانی، حیدرآباد دکن، 1948 م؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343 ش؛ همو، تاریخ نگارستان، بمبئی، 1275 ق؛ فضلالله بن روزبهان خنجی، تاریخ عالم آرای امینی، نسخۀ خطی کتابخانۀ فاتح استانبول، شم 4431؛ منجمباشی، احمد بن لطفالله، جامع الدول، نسخۀ خطی کتابخانۀ سلیمانیه استانبول، شم 5019؛ نوایی، مقدمه بر احسن التواریخ (نک : هم ، روملو)؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Aubin, Jean, «Note sur quelques documents Āqqoyunlu», Mélanges Louis Massignon, Damas, 1956; IA; Minorsky, V., Persia in A. D. 1478-1490, An Abridged Translation of Fadlullāh b. Rūzbihān Khunjī's Tārīkh-i῾Ālam-Ārā-yi Amīnī, London, 1957; Sümer, F., introd, Kitab-i Diyārbakriyya (VideL PB, Abū Bakr-e Tehrānī).